نام کتاب : اریکا
نویسنده : هیوا و نادیا کاربران انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
چشمانم راببند…
نگذار که تلخی روزگار راببیند.
چشمانم را به زور ببند.
این چشمان کنجکاو، با دیدن تلخی واقعیت، سر شکسته می شوند.
نگذار چشمانم باز بماند!
چشمانم را از من بگیر…
اما نگذار ببینم آنچه را که ندیده می دانم…
طاقت دیدنش را ندارم.
- اریکا درست می گه. ما آدم ها تکرار می شیم. تکرار در تکرار…
نگاه خیره اش را به مهسا دوخت و ادامه داد:
- تکرار من کی می تونه باشه؟
- هه! تکرار تو؟! هیچ احمقی حاضر نیست تکرار تو باشه… مگه اینکه واقعا یه احمق ِ دیوونه باشه!
خلاصه: اریکا، سرکش، معترض از او و از آن خانه می گریزد، دلشکسته از محبت هایِ پولی، فرار را بر قرار ترجیح می دهد، راهیِ مسیری می شود که پایانیش را نمی داند. اوایل راه، مزاحمت سه جوان، باعث آشنایی او با شخص میانسالی می شود، حامد خان، کسی که او را حامی خود می داند، غافل از اینکه…
این داستان، قصه ی گناهکارانی است که بی گناهن، و شاید، بی گناهانی که گناهکارن…!
قضاوت با شماست…..
قالب کتاب : PDFو JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com